پشت میز کارم نشسته بودم و روی پروندهای کار میکردم که منفرد با عجله وارد اتاق شد و با صدای بلند گفت: ـ بچهها دستور جدیدو شنیدین؟ و بیآنکه منتظر جواب بماند، با هیجان ادامه داد: ـ رییس دستور داده، از این هفته جمعهها هم باید بیایم سرِ کار! یزدانی نگاهش را از صفحه مانیتور جدا کرد و با تعجب پرسید: ـ اینو از کی شنیدی؟ ـ الان روی بُرد خوندم! قربانی آهی کشید و زیر لب گفت: ـ دلمون به همین یه روز تعطی,داستانک,تصمیم ...ادامه مطلب