اعتماد مخاطب به ادبیات امروز رنگ باخته است
فریبا موسوی: هرچند ادبیات در سرزمین ایران و بلکه در میان همه فارسیزبانان جهان، همواره از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار بوده است اما در سالهای اخیر، تا اندازهای از مخاطبان آن کاسته شده و تاثیرگذاریاش کاهش یافته است. با این وجود، هنوز هم جایگاه شعر و داستان در فرهنگ و هنر ایرانزمین، جایگاهی رفیع و انکارناپذیر است، آنچنان که «احمد طبایی» آن را از تاثیرگذارترین هنرها بر زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان میداند. برای بررسی وضعیت ادبیات و به ویژه ادبیات داستانی امروز ایران با این نویسنده و منتقد ادبی که به تازگی مجموعهای از داستانهای خیلی کوتاه خود را با عنوان «آن که باد میکارد» منتشر کرده، به گفتوگو نشستیم که متن آن را در ادامه خواهید خواند.
به نظر میرسد در یکی دو دهه اخیر، از مخاطبان ادبیات به تدریج کاسته شده است. آیا با این نظر موافقید؟
اگر آمار فروش کتابهای شعر و داستان و تیراژ نشریات ادبی را معیار قضاوت قرار دهیم، این حرف شما درست است اما برای ارایه یک حکم کلی، ارزیابیهای جامعتر و موشکافانهتر نیاز است. به باور من، ادبیات هنوز هم از هنرهای تاثیرگذار بر زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان است و شعر و داستان از محبوبیت کافی برخوردارند. منتها به نظر میرسد که اعتماد مخاطبان به ادبیات امروز، تا حدی رنگ باخته است. چه کسی میتواند ادعا کند که خوانش آثار حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا، نظامی، خیام و یا در روزگار نزدیکتر به امروز، فروغ، اخوان، شاملو، سپهری، هدایت، چوبک، محمود، ساعدی و... کمتر از پیش است؟
دلیل بیاعتمادی مخاطبان به ادبیات امروز چیست؟
بخشی از این بیاعتمادی به عملکرد گروهی از شاعران و نویسندگان باز میگردد که فارغ از نیازها و سلایق مخاطب، آثاری انتزاعی و حتی بیسروته به خورد دوستداران شعر و داستان دادهاند و سبب بدبینی و بیاعتمادی آنان به ادبیات امروز شدهاند. اگر مجلات و نشریات ادبی دهههای هفتاد و هشتاد – به ویژه مجلات به اصطلاح پیشرو – را ورق بزنید، با آثاری مواجه میشوید که بیشتر به هذیانگویی و مهمل شباهت دارند تا شعر و داستان! هرچند این موضوع در مورد اشعار به اصطلاح آوانگارد بیشتر صدق میکند اما دامن داستاننویسی هم از این آفت برکنار نمانده است. وقتی مدعیان شاعری و نویسندگی به اسم نوگرایی، به بازیهای زبانی و ارایه آثار معناگریز روی میآورند، از مخاطب چه انتظاری باید داشت؟ در کنار این، تکنولوژیزده شدن جامعه و دگرگونی در سبک زندگی، به تغییر ذائقه و علاقه خوانندگان آثار ادبی منجر شده است. چند دهه پیش از این که نه تنها رادیو و تلویزیون به گستردگی امروز فراگیر نبود، بلکه ماهواره و اینترنت و شبکههای اجتماعی و... نیز وجود نداشت، افراد زمان بیشتری برای مطالعه آثار ادبی و شرکت در انجمنها و جلسات شعر و داستانخوانی در اختیار داشتند. اما در این روزگار، آنچه به گوهری کمیاب بدل شده، فرصت و زمان کافی است!
پس با این حساب، تکلیف ادبیات و شعر و داستان چه میشود؟
آثار ادبی برای این که بتوانند مخاطبان خود را حفظ کنند میبایست همپای نیازهای جامعه و اقتضائات زمانه پیش روند. اگر زندگی پرمشغله امروز، زمان و فرصت کافی برای مطالعه در اختیار دوستداران ادبیات قرار نمیدهد، این وظیفه نویسنده است که از پرگویی و اطناب بپرهیزد و داستان خود را در کوتاهترین شکل ممکن روایت کند. اگر دانش و فهم اجتماعی مخاطبان به واسطه گستردگی راههای ارتباطی و فراگیر شدن رسانهها در دنیای مجازی، افزایش یافته است، بر نویسنده است که دامنه و ژرفای دانستههای خود را گسترش دهد و از خلق مضامین و فضاهای کلیشهای و نخنماشده دست بردارد. برای من قابل درک نیست که نویسندهای در فضای اندیشگی چندین دهه قبل سیر کند و رمانی چندهزار صفحهای که سرشار از پرگوییهای ملالآور است، بنویسد و بر مخاطبان خرده بگیرد که چرا کتابش را نمیخوانند!
پس به این ترتیب، انتخاب قالبهای داستانی خیلی کوتاه، انتخابی آگاهانه از سوی شما برای همسویی با نیازهای جامعه و پاسخگویی به اقتضائات زمانه بوده است؟
انتخاب قالب مناسب برای نوشتن، شرط لازم داستاننویسی است اما فراموش نکنید که شرط کافی، محتوا و پیام داستان و نیز تکنیکهای روایت است که میتواند یک داستان را به موفقیت و ماندگاری رهنمون کند. با این وجود، همانطور که پیشتر گفتم رعایت ایجاز و اختصار تا جایی که به کلیت اثر آسیب نرساند، امتیازی بزرگ برای داستان به حساب میآید.
چرا برخی از نویسندگان و منتقدان فکر میکنند که نوشتن داستانک و داستانهای مینیمال در حکم تجربهاندوزی برای نویسندگان تازهکار است؟
این هم از جنس همان تصورات نادرست است که شاید برخی عوامل بیرونی از جمله نشر کتاب به آن دامن زده است. وقتی این دیدگاه عوامانه در جامعه مطرح باشد که نوشتن یک کتاب قطور، نشان از چیرهدستی نویسنده آن دارد، روی آوردن نویسندگان به پرگویی و اصطلاحا کشدادن داستان، چندان دور از ذهن نخواهد بود. علاوه بر این، بسیاری از کتابفروشیها از قبول کتابهای کمقطر سر باز میزنند با این استدلال که این کتابها در ویترین و قفسه کتابفروشی دیده نمیشوند و بالتبع فروش نمیروند! اما واقعیت امر آن است که نگارش داستانک و داستانهای مینیمال به مراتب دشوارتر از داستانهای بلند است. چراکه نویسنده میبایست با حجم محدودی از واژگان، فضای داستانی خود را روایت و پیامش را به مخاطب منتقل کند. بنابراین نمیتوان گفت که نوشتن داستانک جنبه دستگرمی و تجربهاندوزی دارد. همانطور که قالبهای شعری رباعی و دوبیتی به خودی خود قالبهای کاملی هستند و برخی از شاهکارهای شعر فارسی از جمله رباعیات خیام و دوبیتیهای باباطاهر در این دو قالب خلق شدهاند.
اما این انتقاد به قالبهای داستانک و مینیمال وارد میشود که به دلیل موجز و مختصر بودن، نمیتوانند تصویر جامعی از زندگی انسانها ارایه کنند و تنها برشی کوتاه از زندگی را روایت میکنند!
من با این حرف کاملا مخالفم! هیچ اثر هنری هرچقدر بلند و درازدامن باشد، نمیتواند تصویر جامعی از زندگی انسان با تمام فراز و فرودهایش ترسیم کند. انسان به خودی خود، موجودی پیچیده و چندوجهی است که در محیطی به مراتب پیچیدهتر زیست میکند. وقتی برآیند و برهمکنش اعمال، افکار، احساسات و نیازهای انسانی بر زندگی فردی و اجتماعی – که متاثر از هزار و یک اتفاق و عامل درونی و بیرونی است – در نظر گرفته شود، خواهید دید که ارایه تصویری جامع از زندگی بیشتر به شوخی شبیه است! اما میتوان برشهایی از زندگی را انتخاب کرد، اندیشه، احساس و تخیل را در آن جاری ساخت، با جادوی هنرش درآمیخت و اثری پدید آورد که انسانها را به درنگ و تفکر وا دارد و جوامع انسانی را به سوی اصلاح و پیشرفت رهنمون کند. اگر از این زاویه به شاهکارهای ماندگار تاریخ ادبیات بنگرید، خواهید دید که همه آنها واجد این ویژگیها هستند. حال یک نویسنده، برشی طولانیتر از زندگی را روایت کرده است و نویسندهای دیگر، برشی کوتاهتر.
روزنامه ستاره صبح شماره 626
برچسب : نویسنده : ahmadtabaeeo بازدید : 98