«آن که باد میکارد» اولین مجموعه داستانکی است که از احمد طبایی منتشر شده. او برشهای کوتاهی از زندگی را انتخاب و آنها را در قالب داستانک روایت کرده است؛ گاهی از لانه پرندهها میگوید و گاهی از سربازی و گاهی هم از جنگ و دعوای زن و شوهر.
31 داستانک مجموعه او، زبان و توصیفات سادهای دارند. او در داستان «آتشبس» مینویسد: «سربازان در دو سوی میدان اصلی شهر و در میان ویرانههای بر جای مانده، سنگر گرفته بودند و به طرف هم تیراندازی میکردند. شعلههای آتش که از جای جای شهر زبانه میکشید و سربازانی که در گوشه و کنار، در خون خود غلتیده بودند، آمیزهای از ترس و نفرت میآفرید.
در هیاهوی تفنگها و آتشبارها، ناگهان صدای گریه کودک شیرخوارهای بلند شد. صدا آنقدر رسا بود که هر دو طرف، بیاختیار دست از جنگ کشیدند و میدان به تسخیر صدای کودک درآمد.
پس از کمی درنگ، پرچمهای سفید از دو سوی میدان برافراشته شد و چند سرباز از دو سمت به طرف ویرانهای که صدا از آن برمیخاست، حرکت کردند. وقتی در را شکستند و وارد شدند، کودک را دیدند که در کنار جنازه مادرش روی زمین افتاده بود.
سربازی او را از زمین بلند کرد و در آغوش گرفت. کودک تا چشمش به سربازها افتاد که در کنار هم ایستاده بودند و او را نگاه میکردند، آرام شد و لبخند شیرینی بر چهرهاش نشست...» (صفحه 22)
هفتهنامه همشهری جوان شماره 567
سایه روشن...
برچسب : نویسنده : ahmadtabaeeo بازدید : 100